غزل ...
وقتی که شب بساط غزل رو به راه شد
بغضم شکست و عاشقی ام را گواه شد
او رفت و آتشی به دلم زد که ناگهان
طبعم به شعر غم زده ای پا به ماه شد
دیشب پیام داد که دنیای من تویی
فورا" ولی نوشت ببخش اشتباه شد
با دیگران اگر غزلی عاشقانه بود
هر وقت پیش چشم من آمد سیاه شد ـ
تنها به این بهانه که نامحرم هميم
وقتی به ما رسید محبت گناه شد
روحم همیشه کنج نگاهش پلاس بود
حیف از جوانیم که در آنجا تباه شد
اشعار ناصر بقالی-135-133
نظرات شما عزیزان:
ساغر 

ساعت16:26---11 خرداد 1392
دنیابه من نیاموخت درغیابت چه کنم اما وفا به من آموخت فراموشت نکنم توهمیشه دنیای منی تاابدالبته اگه قبولم کنی
سلام خسته نباشید . آقا شما که الحمدالله تازه گی ها به همه جا صفا میدین (مغازه) یه صفایی هم به این صفاکده بدین بد نیس . الان یه ماهی میشه که آپ نشده . به منم یه سری بزنید خیلی خوشحال میشم نظرتون رو راجب وبلاگم بدونم ممنون .gif)
.gif)
برچسبها: اشعار ناصر بقالی-135-133 ,
تاريخ : سه شنبه 20 فروردين 1392
| 15:30 | نویسنده : اسدصفائی ) |